بازدید امروز : 23
بازدید دیروز : 21
«میان خدای من تا خدای چرخ گردون، تفاوت از زمین تا آسمان است»
فیزیک:
خدایی را میشناسم که جهان را با نظمی ریاضی وار اداره میکند. من خدای خود را از زاویه احجام هندسی و فرمولهای ریاضی میبینم و اگر این نظم ریاضی در اثر حادثهای به هم بخورد پایههای خداشناسیام نیز از هم فرو خواهد پاشید.
ستاره شناسی:
خداوندی را میشناسم که بتواند اینهمه سیارات و ستارگان و کرات و کهکشانها و...را با قانون جاذبه(یا نیروی گرانش) نیوتن و نظریه نسبیت انیشتین و ... سرپا نگهدارد و دست قدرت او از لا بلای اینهمه توده های عظیم سنگ و خاک و گاز و...معلق در فضا بیرون بیاید و خودی نشان دهد و طرحی دراندازد که اگر چنین نباشد پایههای خداشناسیام سخت متزلزل خواهد شد.
شیمی:
من خدایی را باور دارم که از دل فعل و انفعالات عناصر شیمیای و ذرات و اجزاء تشکیل دهنده عناصر طبیعت خود را به من نشان دهد و اثبات کند، خدایی که عناصر و ترکیبات نامتناجس را در کنار هم قرار داده و از دل آن نیازهای موجودات را بر آروده کرده در غیر اینصورت خدا باید برای اثبات خود در حوزه علم شیمی فکر دیگری بکند.
فلسفه:
خدایی را میشناسم که در قالب استدلالهای عقلانی و منطقی و در حصار فکر و ذهن من(نوعی از بشر)بگنجد مثلا: خدایی را باور دارم که واجب الوجود است، قائم به ذات است، ازلی و ابدی است و...در غیر اینصورت خدایی که در ظرف دستگاه فلسفی بشری من قابل تصدیق و تایید نباشد خدای حقیقی من نیست
عرفان:
شخصیت و تشخص از آن اوست و همه موجودات در برابر او بی تشخص و بی هویتند، هستی حقیقی از آن اوست. من خدایی را باور دارم که بتوان او را کشف و شهود کرد، بتوان به او رسید، عاشق او شد، با او یکی شد، در او فانی شد،... تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز...
اما خدا خودش چیز دیگری میگوید:
یا أَیهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِی الْحَمِیدُ(فاطر/15)
ای انسان تو نیازمندی...
تو نیازمند خوابی؛
تو نیازمند خوردنی؛
تو نیازمند دیدنی و دیده شدنی؛
تو نیازمند گفتن و شنیدنی؛
تو نیازمند نشستن و برخواستنی؛
تو نیازمند رفتن و آمدنی؛
تو نیازمند زمان و مکانی؛
تو نیازمند پوشیدنی؛
تو نیازمند نوشیدنی؛
تو نیازمند اشکی؛
تو نیازمند خندهای؛
تو نیازمند اینی؛
تو نیازمند آنی؛
تو نیازمند جهانی؛
تو نیازمند مکانی؛
تو نیازمند زمینی؛
تو نیازمند زمانی؛
تو نیازمند مهر و قهری؛
تو نیازمند پدر و مادری؛
تو نیازمند راهی و راهنمایی؛
تو نیازمند قانون و قانونگذاری؛
تو نیازمند آموختنی؛...
تو...تو فقط نیازمندی با تمام وجودت
و من...بینیاز مطلقم با تمام خداییام...
کدام مکتب فکری است که بتواند اینگونه مرا در برابر عظمت خداوند به کرنش وادارد و به بندگی او فرا بخواند؟
کدام فلسفه است که ثابت کند بهترین روش اطاعت و عبادت و قرب به او ـ نه رسیدن به او، نه دیدن او و نه رسیدن دست کوتاه دانش به او ـ چیست؟
کدام مکتب عرفانی است که بگوید، دست نیاز ما جز به دامن رضایت او نمیرسد، که دامن کبریایی او از دستِ دستُ و دیده مخلوقات منزه است؟
مگر یک مکتب، آن هم مکتب راسخون در علم...
امام علی (علیهالسلام) که اولین از سابقون در معرفت الهی و از راسخان در دریای علوم وحیانی است، در خطبه 49 نهج البلاغه درباره خداشناسی میفرمایند:
ستایش خداوندی را سزاست که از اسرار نهانها آگاه است و نشانههای آشکاری در سراسر هستی بر وجود او شهادت میدهند، هرگز برابر چشم بینندگان ظاهر نمیگردد، نه چشم کسی که او را ندیده میتواند انکارش کند، و نه قلبی که او را شناخت میتواند مشاهدهاش نماید، در والایی و برتری از همه پیشی گرفته پس، از او برتر چیزی نیست و آنچنان به مخلوقات نزدیک است که از او نزدیکتر چیزی نمیتواند باشد. مرتبه بلند او را از پدیدههایش دور نساخته، و نزدیکی او با پدیدهها، او را مساوی چیزی قرار نداده است. عقلها را بر حقیقت ذات خود آگاه نساخته، اما از معرفت و شناسایی خود باز نداشته است. پس اوست که همه نشانههای هستی بر وجود او گواهی میدهند و دلهای منکران را بر اقرار به وجودش واداشته است، خدایی که برتر از گفتار تشبیه کنندگان و پندار منکران است
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
آوای آشنا
فهرست موضوعی یادداشت ها
اشتراک